نوشته شده توسط : دیجی محمد

 

اولين کسي که عاشقش ميشي دلتو ميشکونه و ميره . دومين کسي رو که مياي دوست داشته 
باشي و از تجربه قبلي استفاده کني دلتو بدتر ميشکنه و ميزاره ميره . بعدش ديگه هيچی واست
مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي که هي
چ وقت نبودي . ديگه دوست دارم واست 

رنگي نداره .. و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشکوني که انتقام خودتو ازش 

بگيري واون ميره با يکي ديگه .

اولين کسي که عاشقش ميشي دلتو ميشکونه و ميره . دومين کسي رو که مياي دوست داشته 
باشي و از تجربه قبلي استفاده کني دلتو بدتر ميشکنه و ميزاره ميره . بعدش ديگه هيچی واست

مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي که هيچ وقت نبودي . ديگه دوست دارم واست 

رنگي نداره .. و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشکوني که انتقام خودتو ازش 

بگيري واون ميره با يکي ديگه ...... اينطوريه که دل همه آدما ميشکنه .

 

دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با 

خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر

 کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی و به جمله

 معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند:
« عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو 

است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده».

..... اينطوريه که دل همه آدما ميشکنه .

 


دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با 

خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر

 کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی و به جمله

 معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند:
« عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو 

است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده».

 



:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دیجی محمد

از آن روزی که قلبم گشته زندانی چشمانت *~* مرا تر می کند هر روز بارانی چشمانت

 

تو با دریا چه کردی که این چنین یک ریز می رقصد*~* که دریا هم شده این بار طوفانی چشمانت خدا می خواست چشمانت پریشان باشد وحالا*~* پریشان تر شد از گیسو,پریشانی چشمانت

 

و من شاعر شدم از آن زمان که قصد کردی تو*~* مرا شاعر کنی با این غزل خوانی چشمانت گناه چشمهای تو مرا در شهر رسوا کرد*~* گناهی نیست دیگر مثل عصیانی چشمانت نگاهم می کنی با چشمهای ناز آلودت*~* و دعوت می کنی از من به مهمانی چشمانت



:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دیجی محمد

 

سرکلاس دو خط سياه موازي روي تخته کشيد!! خط اولي به دومي گفت ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم ..!! دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي!!! در همان زمان معلم بلند فرياد زد : " دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !!

 
 
 
عشق تنها براي يک بار مي ايد و براي تمام عمرش مي ايد عشق همان بود که به تو ورزيدم حقيقتا همان يک بار حقيقتا همان يک بار و از بس بدان اويختم تا هميشه همه ي زندگي ام با ان بيش خواهد رفت بس تا هميشه عا شقت مي مانم

 

 

هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

 

هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم 

 هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده

 

 



:: بازدید از این مطلب : 447
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دیجی محمد

منو بین این مردم نامرد تنها نزار

من وبین این همه آسمون خراش تنها نزار

میگفتی عاشقمی عشق نمیخوام

من میخوام توباشی و کسی رو نمیخوام


همیشه تنها بودم نزار تنها بمونم

خیلی ادعات میشد که میمونی

ولی آخرش ....توام

خداییش اینطوری بود حال و روزم ؟
خداییش حقمه اگه بسوزم؟

منو از دست حرفات خسته کردی
خداییش بد منو وابسته کردی

آخه تو مشکلم رو میدونستی
خداییش تو می خواستی میتونستی

جواب مهربونیمو ندادی
نگو نه ، قدرمو نمی دونستی

منو از دست حرفات خسته کردی
خداییش بد منو وابسته کردی

جوونیمو ازم راحت ربودی
خداییش اون که می گفتی نبودی

انصافآ تو رفاقت کم گذاشتی
من عاشقو اصلآ دوست نداشتی

دل تنهام که رسمآ بود با تو
خداییش مشکل از من بود یا تو؟

حالا که رفتی و از من جدایی
سوالم اینه حقم بود خدایی؟

خداییش حقمه تو اوج دردم
پیشم باشی و دنبالت بگردم؟

بهم عاشق شدن رو یاد دادی
چقدر زود من رو دست باد دادی

خداییش ساده بودم می دونستم
زیادی تو رو سرتر می دونستم

 

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر می شد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت می شد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

 میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول كشيد تا فهمدم !

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواست!

تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !

 براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد

 تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

 از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

بازم دارى مى بارى اى دل تنها
هیچى ازت نمونده اى دل تنها

اون که رفته دیگه رفته بر نمى گرده
بسته چشم انتظارى ای دل تنها

رو کى قسم مى خوردى اى دل تنها
واسیه کى میمردى اى دل تنها

بشکنه این دستایى که نمک نداره
جواب خوبى بدیه اى دل تنها

 

دست از سر من بردار کنار تو نمی مونم
یه روز میگفتم عاشقتم اما دیگه نمیتونم
تقصیر هیچکس دیگه نیست قصه ی ما تموم شده
حیفه همه خاطره هام به پای کی حروم شده

دروغ میگفتی که برم از بی کسی دق میکنی
اشکاتو باور ندارم بیخودی هق هق میکنی
دروغ میگفتی که برم از بی کسی دق میکنی
اشکاتو باور ندارم بیخودی هق هق میکنی

یادم میفته لحظه ای که دست تو رو شد برام
قسم میخوردی پیش من که جز تو عشقی نمیخوام
دست خودم نیست که دیگه هیچکسو باور ندارم
این چیزا تقصیره توئه تلافیشو در میارم

 

نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی


 

کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ...

 کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی

دیدن یک لحظه فقط یک لحظه

از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ...

کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ...

تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ...

کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

خود نگویم : " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم

 


 

گفتی بمون با من بمون گفتم میمونم      گفتی با دل تنگی بخون گفتم میخونم

گفتم که مست و عاشقم دیوونه ی تو      هر شب خرابم گوشه ی میخونه ی تو

گفتی ببندم عهد رو با یاد تو بستم          تاج غرورم را به زیر پات شکستم

گفتی که باید عاشق و دیوونه باشم        چون ساغی هر شب می کش میخونه باشم

گفتی که باید خاطرم شرط  باشه            داغ خیال خسته ام خط تو باشه

گفتی که بر یاس تنت پیرهن بدوزم          چون شاپرک باشم که از عطرت بسوزم

گفتی که دستامو بگیرگفتم میگیرم          گفتی که از عشقم بمیر گفتم میمیرم

گفتم و گریه کردم و پای تو ساختم       این دل سربه راه رو آسون به تو باختم


 

اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد، دل می گفت مقدسه ،عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهمیدم که دروغ وهوسه، غصه خوردن نداره ،گریه کردن نداره، به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره، آخر قصه چی شد، قلب اون مال کی شد اون که از من پر گرفت چی می خواستیم وچی شد، اونی که مال تو بود اگه لایق تو بود تورو تنها نمیذاشت، با خودت جا نمیذاشت... اونی که یار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد.


 

دارم از غمت میمیرم تو کجایی که ببینی

نمیبینی نمیبینی دیگه هیچ وقت نمیبینی

نگاه ودستای سردم ونفسهام

دیگه من هم نمیبینم

تو واون چشمای نازت ونفسهات

حتی تو خواب نمیبینم

رفتی وتنهام گذاشتی

چه قرارهایی که با هم نمیزاشتیم

تو چرا تنهام گذاشتی مگه ما قرار نذاشتیم که بمونیم واسه ی هم؟

تو نذاشتی نگذاشتی

آره من شکسته قلبم

آره من خسته وسردم

آخه از غمت شکستم

من واست آرزوها داشتمو افسوس

یکی شم بر نداشتم

مگه من چی کم گذاشتم که تو اینطور از من ودلم گذشتی

چرا رفتی چرا رفتی مگه من چی کم گذاشتم

از منو آرزوهای من گذشتی

با همه خوبی که داشتی عاقبت تنهام گذاشتی

پا گذاشتی رو تموم آرزوهام

 

 

به تو عادت کرده بودم                     رفتی ودلو شکوندی

با چشام شدی غریبه                 خاطره هامونو سوزوندی

عاشق عشق تو بودم                 با چه احساس قشنگی

فقط فقط با تو بودم                        توی دنیای دو رنگی

حالا من این جا تک وتنها                    تو هم اون سر دنیا

می زنه آتیش به قلبم                    غم و غٌصه های فردا

تلخی سکوت غربت                       تورو یاد من می یاره

ابر بارونی چشمام                     داره بد جوری می باره


 

 

 

می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

معرفت را باید از سیگار یاد بگیرید , با اینکه که میدونه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش می کنی ولی بازم تا آخرش به پات می سوزه


 

يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش


 

 

 

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

 

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست


 

 

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم

 

زندگی چیست؟ زندگی مانند اتوبوس شلوغی است که جایی برای نشستن نیست و وقتی خلوت میشود و می خواهی بشینی راننده داد می زند پیاده شوید اخر خط است

 



:: بازدید از این مطلب : 398
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : دیجی محمد



:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد